دوست عزیزی برای مشاوره پیش من اومده بود و می‌گفت برای ورود به بازار مسیری آموزشی رو پیش گرفته و قصد داره قبل از ورود به بازار علم و دانش "کافی" کسب کنه و با آمادگی "کامل" وارد بازار کار بشه ... گفتم خوب این خیلی خوبه ولی برنامه آموزشی که برای خودت ریختی چی هست و چه دوره هاییی رو گذروندی یا چه کتاب‌هایی رو خوندی و چه تجارب عملی رو بدست آوردی ؟ در پاسخ انبوهی از دوره‌های آموزشی رو نام برد که حتی بعضی از عناوین بارها تو صحبتش تکرار می‌شد! یعنی یه موضوع آموزشی رو با چند استاد گذرونده بود...

بهش گفتم این خیلی عالی که شما زمان و هزینه قابل توجهی رو روی آموزش خودت سرمایه‌گذاری کردی ولی فکر نمی‌کنی بهتر باشه که وارد بازار کار بشی و مطالبی که خوندی رو به مرحله اجرا بگذاری و در عمل تجربه کسب کنی؟ چون آموزش فقط به معنی کلاس رفتن یا حتی مطالعه صرف نیست! در پاسخ جوابی نداشت و عملا از پاسخ واقعی طفره می‌رفت! ... می‌دونید داستان چیه؟ بعضی وقتا ما به دلایلی مثل "عدم اعتماد بنفس"، "ترس از شکست"، "بیماری تنبلی"، "کمال‌گرایی" و ... اقدامات ضروری برای پیشرفت و رشد خودمون رو انجام نمی‌دیم و برای فرار از واقعیت خودمون رو با کارهای دیگه سرگرم می‌کنیم! و متاسفانه به خودمون دروغ میگیم که در مسیر درستی هستیم ...

این موضوع را پیش‌تر نیز اشاره داشتم گاهی تمایل به ادامه تحصیل و یا کسب علم نه از روی علاقه بلکه از بی برنامه‌گی و ترس از ورورد به بازار اتفاق می افتد! این موضوع فقط مربوط به تحصیل علم نیست بلکه در امور اجتماعی نیز این موضوع را مشاهده کرده‌ام، آن زمان که در انجمن حمایت از کودکان کار مشغول به فعالیت بودم دغدغه بسیاری نه خدمت بود و نه رشد فردی ! بلکه از بی‌هدفی و در خانه ماندن فرار کرده بودند و چون هدفی نداشتند، خدماتی که ارائه می‌کردند نیز کیفیت لازم را نداشت.

این طور بگویم که ما بسیاری از مواقع نه به خاطر منفعت فردی و گروهی بلکه از سر فرار کردن از واقعیت، خود را درگیر فعالیت‌هایی می‌کنیم که به واقع به رشد ما کمکی نمی‌کنند. به نظرم صداقت با خود لازمه‌ی قرار گرفتن در مسیر موفقیت است.

مشاوره و آموزش تخصصی کسب و کار با اوژن استوار
کتاب سفری از کارمندی به کارآفرینی