در سیستم آموزشی ناکارآمد کشورمان تا مقطع دیپلم تحصیل کردم و در ادامه از آنجایی که به برنامهنویسی علاقه داشتم تصمیم گرفتم در رشتهی نرمافزار ادامه تحصیل بدم، مطمئن نبودم که تحصیل در دانشگاه راه مناسبی برای من باشه چون اصلا علاقه و تمرکز لازم برای مطالعه دروس متفرقه رو نداشتم! من میخواستم برنامهنویس بشم و از اتلاف وقت بیزار بودم!
دیدن فارغالتحصیلان بیکار و خواندن درسهایی که هیچگاه به کارت نمیاد من رو از دانشگاه دلسرد کرده بود. پس از کلی پرس و جو با یه کالج هندی آشنا شدم که در ایران شعبه داشت. امیدوار بودم با توجه به درسهای بهروزی که ارائه میکنه، بتونم بعد از گذروندن دوره به راحتی وارد بازار کار بشم.
شهریهی سالانهی این دوره (در اون زمان!) یک میلیون و هشتصد هزار تومان بود که چون پدرم وضعیت مالی خوبی نداشت پرداخت شهریه رو قسطبندی میکرد و گاهی برای پرداخت اقساط آن نیز از صندوقهای قرضالحسنه وام میگرفت! او معتقد بود که باید برای آموزش و پرورش فرزندانش هزینه کنه و با وجود اینکه نسبت به دیگر همکارانش درآمد کمتری داشت مبلغ بیشتری رو برای کلاسهای آموزشی من و خواهرم صرف میکرد. اینطوری براتون بگم که اگر حمایت و خوش فکری خانوادم نبود هیچگاه نمیتونستم مسیر آموزش رو اونطور که دلم میخواد و به نظر درست میامد، طی کنم.
من میتوانستم سه سال در ایران به صورت غیرحضوری درس بخوانم و سال آخر رو به استرالیا یا هند برم و معادل مدرک تحصیلی خودم رو دریافت کنم. البته که پول مهاجرت رو نداشتم ولی خوب کسی چه میدونست تو این سه سال چه پیش میاد!
هدف من از تحصیل علم صرفا حضور در دانشگاه و یدک کشیدن عنوان دانشجو نبود! میخواستم دانشی بدست بیارم که کاربردی باشه، در بازار کار خواهان داشته باشد و در اون دوران بحث فناوری اطلاعات و آموختن برنامهنویسی موضوع داغ بازار بود. یعنی به جز اینکه علاقهی شخصیم رو دنبال کردم به نیاز بازار هم توجه داشتم. به عقیدهی من هر شخصی باید مهارتی رو به صورت تخصصی یاد بگیره و در مسیر کسب دانش و مهارت به معنای واقعی تلاش کنه. به دنبال نمره و مدرک نباشه! چراکه موفقیت در بازار امروز جز با تخصص بدست نمیآید.
افرادی که از هر چیزی یکم میدونن و به قول معروف اقیانوسی به عمق یک سانتیمتر هستن، نمیتونن به موفقیت چشمگیری برسن. از این رو ابتدا برنامهنویسی با زبان سی شارپ و توسعهی برنامههای ویندوزی رو به خوبی یاد گرفتم و پس از اون با یادگیری زبان PHP وارد دنیای وب شدم و تحصیلاتم رو به طور تخصصی روی راهاندازی و توسعهی کسب و کارهای آنلاین ادامه دادم.
سه روز در هفته و هر روز چهار ساعت سر کلاس بودم و الباقی زمانم رو به دلیل نیاز مالی و پیشنهاد خانواده در مجموعهی کیمیا کاتر واقع در خیابان فردوسی کارگری میکردم. صبح زود در محل کارم حاضر میشدم و اموری مثل دم کردن چای، نظافت دفتر، کارهای بانکی و... رو انجام میدادم. شاید از نگاه بعضیها انجام چنین اموری ساده و پیش پا افتاده به نظر برسه، اگر اینطوری فکر میکنید نگاهتون رو اصلاح کنید! چرا که به عقیدهی من همین امور ساده پر از درسهای ارزشمند هست و اگر به درستی، با دقت و ظرافت انجام بشن، تمرینی برای قبول مسئولیتهای بزرگتر در آینده هستن... با پشت میز نشستن و دست به سیاه و سفید نزن کسی چیزی یاد نمیگیره! به ویژه در نقطهی شروع کار و فعالیت...
مجموعهای که در اون کار میکردم به فروش و تعمیر دستگاههای کاتر پلاتر مشغول بود. در نتیجه فرصتی پیش اومد تا به مرور نحوهی تعمیر، نصب و راهاندازی این دستگاهها رو یاد بگیریم. با اضافه کاری در روزهایی که کلاس نداشتم سعی میکردم زمانهای غیبتم رو جبران کنم و مسئولیتم را به طور کامل و بینقص انجام بدم.
پس از مدتی که بر کار مسلط شدم فرصتهای جدیدی برام پیش اومد. سفر به شهرهای مختلف برای راهاندازی و سرویس دستگاهها و ارتباط با مشتریان تجارب نابی رو برای من به همراه داشت و در رشد مهارتهای ارتباطیام بسیار موثر بود. به عقیدهی من مهارتهای ارتباطی خیلی نقش مهمی رو در پیشرفت شغلی شما بازی میکنه، طرف چهل سالشه هنوز تو صحبت کردن معمولیش مونده یا یه ارتباط چشمی درست نمیتونه برقرار کنه، نمیتونه منظورش رو به درستی برسونه و در هدایت بحث عاجزه... شما در بازار آزاد با تیپهای شخصیتی متفاوتی برخورد میکنید که هیچگاه در سازمانها و شرکتهای مهندسی مشابه اونها رو نمیبینید! این هست که بازار آزاد برای خودش دانشگاهی هست با درسهایی ناب و منحصر به فرد.
پیشنهاد : مطلب " آموختن اصول مذاکره و مهارت های ارتباطی " را بخوانید.
کارگری یا کارآموزی خیلی اتفاق خوبیه اما نه برای همیشه، بازاریهای قدیم معتقدن که هر کارگری باید روزی کارفرما بشه و باید رفته رفته رشد کنه پس من هم بعد از اینکه دیدم بازار آزاد دیگه برام مطلب تازهای نداره از اون خداحافظی کردم... همراه من باشید تا در قسمت بعدی از ورودم به دنیای کارمندی براتون بگم.