خوب پیش از اینکه مسیر رشد رو ادامه بدیم یه پرانتزی اینجا باز میکنم و از تجربهی راه اندازی کسب و کاری خونگی براتون بنویسم. این بیزینس کوچک به موازاتی که روی ساختمان پزشکان آنلاین کار میکردم شکل گرفت و نتایج جالبی هم به همراه داشت.
یکی از دوستانی که برای مشاورهی شغلی پیش من اومده بود و خودش کندودار هم بود پیشنهاد داد روی فروش عسل و محصولات مرتبط با هم همکاری داشته باشیم و اون بدون دریافت هزینهای بخشی از محصولات من رو تامین میکنه و تجارب خودش رو در اختیار من قرار میده...
پیش از اینکه پیشنهادش رو قبول کنم، تحقیقات بازاریابی مختصر و مفیدی رو در این خصوص انجام دادم و متوجه شدم، عسلهایی که در سوپر مارکتها تحت عنوان عسل صد در صد طبیعی و اصل ارائه میشه به واقع اصل نیست! اینطوری بگم براتون که اصلا زنبور در تولیدشون نقشی نداره! تصمیم گرفتم مزیت رقابتی کسب و کارم رو کیفیت و اصل بودن محصولاتم بذارم. اما همونطور که میدونید کیفیت به تنهایی برای جذب مشتری کافی نیست! چرا که مشتریان زمانی از کیفیت بالای محصولات مطلع میشن که اون رو خریداری کرده باشن و ما نیاز به مزیتها و دلایلی داریم که پیش از خرید مخاطب رو جذب کنه.
برای اینکه بتونم نظر مشتری رو جلب کنم اول از همه رفتم سراغ ظاهر محصول و بستهبندی خودم رو طراحی کردم. با کمی کنف و پارچههای طرحدار حس غیر صنعتی به محصول دادم و لیبل کوچکی رو روی عسلها چسباندم که با تعداد ستارهها مرغوبیت اونها رو نشون میدادم. هر چه ستاره بیشتر مرغوبتر و البته گرانتر!
جلب اعتماد مخاطب کار دشواری هست از این رو به کندودارها گفتم هر از گاهی از مراحل تولید و یا جمعآوری عسل (به ویژه عسل وحشی یا کوهی) فیلمهایی برای من بفرستن تا با اشتراک اونها در اینستاگرام بتونم اعتماد و توجهی بیشتری رو بدست بیارم. همچنین محتواهایی از فوائد عسل و تاثیر اون بر سلامتی در تلگرام و اینستاگرام منتشر کردم. در کنار تولید هر از گاهی نتایج آزمایش کیفیت عسل و میزان ساکاروز اون رو هم با فالوئرها به اشتراک میگذاشتم. به شکلهای مختلف سعی به جلب اعتمادشون داشتم و نتیجه بخش هم بود.
پس از جذب مشتریان اولیه ارائهی محصولات جانبی مثل قاشق چوبی مخصوص برداشتن عسل و ظرفی برای استفاده آسان به سبد کالای پیجم اضافه کردم. برای مشتریانی که مبالغ بالایی سفارش میدادن به عنوان هدیه محصولات جانبی رو میفرستادم.
با اینکه پیشتر هیچ تجربهای در زمینهی فروش عسل نداشتم اما فرمول رشد همانند کار و کسبهای پیشینم بود و به سرعت تونستم بازاری برای خودم دست و پا کنم. بعدها با راهاندازی مدرسهی فریان دیگر این بیزینس برام جذابیتی نداشت. مدتی با کمک اعضای خانواده پاسخگوی سفارشات بودم اما پس از افزایش حجم فعالیتهای آموزشی، توجه به این کسب و کار خانگی کمرنگ و کمرنگتر شد.
در قسمت بعدی در مورد مدرسهی فریان برایتون میگم.