در پست قبلی پرسیدیم که چی شد اینجوری شد؟! چی شد که دروغگویی در جامعه پذیرفته شد و چی شد که این امر بخش طبیعی دنیای امروز ما شده، چرا ما خبرهای دروغ رو دنبال میکنیم و با وجود اینکه از یک رسانه یا شخص بارها دروغ شنیدیم باز هم گوش میدیم و گاهی هم مجدد وعدههای جدید را میپذیریم؟... جوابهای خوبی رو نوشتید و نظراتی که ارزش خوندن و فکر کردن دارن... در این پست قصد دارم در کنار تمام اون نظرات ارزشمند یک موضوع دیگری رو هم مطرح کنم...
از حرفهای آقای رابرت فلدمن، استاد گروه روانشناسی و علوم مغز در دانشگاه ماساچوست و نویسنده کتاب «دروغگوی زندگی شما» کمک میگیرم. ایشون میگه که «من باور دارم که دروغ گفتن بیش از پیش در جامعه امری پذیرفتنی شده است. رؤسای جمهور، چهرههای سیاسی، سلبریتی ها و حتی اونهایی که شما دوستشون ندارید، از الگوهای جامعه هستند و هنگامی که میبینید شخصی در این جایگاه اجتماعی دروغ میگوید و هر بار هم تبرئه میشود به مرور زمان چنین چرخهای به یک الگوی پذیرفته شده در جامعه تبدیل میشود.» یعنی که ما قبول کردیم "مگر میشود رئیس جمهور بود و دروغ نگفت" و برای توجیهش هم میگیم گاهی دروغ مصلحتی لازم است و همین توجیه کردنها و به ظاهر مصلحت اندیشی ها ما رو به دروغگوی بزرگ تبدیل میکند. این اتفاق پیام قدرتمندی دارد: که شما میتوانید دروغ بگویید و هنوز در جامعه مقبول باشید!
پ.ن: برای مثال روزنامه واشنگتن پست در گزارشی به تاریخ 2019/10/14 منتشر کردم که دونالد ترامپ از زمان رسیدن به مقام ریاست جمهوری تاکنون 13435 بار دروغ گفته است! تو این موردم فکر کنم باز ما عقبیم!
پیشنهاد میکنم مطالب کتگوری جدید سایت رو با عنوان " حقیقت تلخ ، دروغ شیرین " حتما مطالعه نمایید.