ازمشکل جایی شروع میشه که ما روی تصمیمات و نظرات اشتباهمون پافشاری میکنیم و سعی میکنیم همه چیز رو با دانش و اطلاعات محدودمون مدیریت کنیم. یکی از نشانههای رشد همین فهمیدن، ندانستنها و محدودیتهامون هست... وقتی که من بدونم که نمیدونم، تلاش و دقت بیشتر برای پیدا کردن مسیر درست خواهم داشت.
اما گویی سیستم تربیتی و آموزشی طوری ما رو بار آورده که ندانستن رو عیب بدونیم و سعی کنیم برای هر سوالی پاسخ من درآوردی ارائه کنیم! شما در جمعی از دوستان و آشنایان سوالی ورزشی، سیاسی، اقتصادی و... مطرح میکنی، به ندرت پیش میاد که مخاطب اظهار بیاطلاعی کنه... یعنی رسما 82 میلیون متخصص در همهی زمینهها داریم!
شما یک کلمه بگو بورس، میلیونها نظر مثبت و منفی به سمتت میآد، بگو سرم درد میکند، میلیونها راهکار درمانی تجویز میشه، بگو میخوام ماشین بخرم، انواع نظرات کارشناسی به سمتت هجوم میاره. بیایید بپذیریم با این سرانهی مطالعاتی که ما داریم همچین حجم اظهار نظر و ادعای دانشی، دروغی بیش نیست!... بیایید بپذیریم، حتی اگر هر روز مطالعه کنیم نیز نمیتونیم در همهی زمینهها اوستای کار بشیم...
از این رو هست که از قدیم گفتن همه چیز رو همگان دانند و همگان از مادر زاده نشدن... من فکر میکنم هر کسی باید روی یادگیری مهارت های فردی و مهارتهای لازم برای کسب و کارش که پیشتر اونها رو بر شمردیم تمرکز کنه و در نهایت روی یک یا دو موضوع تخصص پیدا کنه و در حوزههای دیگه اطلاعات عمومی داشته باشه و در نهایت زمانی که نظرش رو خواستن جز در حوزهی تخصصی خودش نظری نده یا اگرم خیلی دوست داشت نظر بده، ابتدا عنوان کنه که متخصص اون حوزه نیست و نظر شخصیش رو میگه و شنونده رو به مشورت با متخصص مربوطه تشویق کنه...
از طرفی اگر خودمون هم به دنبال مشورت و نظر دیگران هستیم برای هر موضوع پیش کاربلدش بریم... به عبارتی اگر شما مشکل قلب داری، یک فیزیوتراپ نمیتونه مشاور خوبی برای درمان بیماریت باشد! طبیب حاذق رو باید پیدا کنی و از آدم درستش سوال کنی تا بیشتر گمراه نشی...