به نظرم علم روانشناسی و علم بازاریابی دو همراه همیشگی هستن. اصلا بازاریابی بدون کمک گرفتن از علم روانشناسی معنایی نداره! مگه روانشناسی چکار میکنه؟!
بگذارید در قالب چند مثال کوتاه بررسی کنیم. ما کلی وقت و انرژی میذاریم و برای کسب و کارمون تیزر تبلیغاتی میسازیم و به دنبال ایجاد احساسی متناسب با محصولاتمون در مخاطبمون هستم. مثلا برای فروش بیمه ممکنه به دنبال حس ترس باشیم یا برای فروش تورهای مسافرتی به دنبال حس آرامش ، یا برای فروش رب گوجهفرنگی حس رضایت از طعم و خوشمزه بودن محصول رو منتقل کنیم. ایجاد این احساسها و انتقال پیام فقط با یه تولید محتوایی ساده رخ نمیده! چنانچه این همه محتوای کم اثر تو تلویزیون و اینستاگرام منتشر میشه، برای افزایش اثربخشی ما نیاز به دانش روانشناسی داریم.
فرض کنید در مرحلهی قیمت گذاری محصولات هستیم، قیمت رو یه عدد رند بگیم مثلا 2 میلیون یا کمی از عدد اصلی فاصله بگیریم و در کانال 1 میلیونی بمونیم، مثلا 1.9 میلیون؟ کدوم به فروش بیشتر کمک میکنه؟ یا اصلا یه کاری کنیم، دست به قیمت نزنیم، برای مدتی محدود تخفیف ویژه اعلام کنیم و بگیم 200 هزار تومان تخفیف ویژه تا آخر این ماه یا 20 درصد تخفیف ویژه؟ کدوم نتیجهی بهتری داره؟ علم روانشناسی برای همهی اینها پاسخی داره.
محصول رو سریع تحویل بدیم؟ یا برای هر سفارش یه حداقل زمانی رو در نظر بگیریم. آیا تحویل سریع محصول این تصور اشتباه رو به وجود نمیاره که محصول ما کمارزشه؟ (خیلی سریع دست یافتنی هست) اگر رقبا سریعتر از ما محصول رو تحویل دادن چی؟! ... این مثالها رو میزنم که بگم حتی طول زمان تحویل کالا هم میتونه احساس متفاوتی رو در مخاطب ایجاد کنه پس باز هم روانشناسی دخیله.
و همین طوری میشه برای هر عنصر از بازاریابی مثالهایی رو آورد. از اونجایی که بیشتر فرآیند بازاریابی بر خلق احساس جدید یا تشدید حس فعلی مخاطب تمرکز داره پس نمیشه روانشناسی رو نادیده گرفت.
البته کل داستان همین نیست و اهمیت Psychology (روانشناسی) در آمیخته بازاریابی رو نمیشه در یک مطلب به این کوتاهی توضیح داد، مثلا بحث فرآیند آموزش در بازاریابی باز در همین حیطه هست و... اگر عمری باقی باشه درمطالب بعدی بیشتر این موضوع رو باز میکنم.